جدول جو
جدول جو

معنی بی گواه - جستجوی لغت در جدول جو

بی گواه(گُ)
بی دلیل. بی برهان. بدون گواه:
بدستور دانا چنین گفت شاه
که دعوی خجالت بود بی گواه.
سعدی.
و رجوع به گواه شود، بی اعتباری:
گیرم دنیا ز بی محلی دنیا
بر گرهی خربط و خسیس بهشتی.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
بی گواه
بی برهان، بی دلیل
تصویری از بی گواه
تصویر بی گواه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بی گناه
تصویر بی گناه
ویژگی کسی که گناهی نکرده و مرتکب جرمی نشده، بی تقصیر
فرهنگ فارسی عمید
(گُ)
مخفف بی گواه:
که حق درست نگردد چو بی گوا باشد.
ادیب صابر.
و رجوع به گواه و بی گواه شود، بی وقت. (آنندراج). بی هنگام. بی وقت. (ناظم الاطباء). نابهنگام:
گفت خیر است در این وقت کرا میخواهی
بی محل آمدنت بر در ما بهر چه بود.
نظامی.
- امثال:
خروس بی محل،خروسی که نه بوقت خواند، آنکه در غیرموقع حاجتی طلبد. (یادداشت مؤلف). رجوع به محل شود.
، بی اعتبار. (یادداشت مؤلف) :
بچشم عقل درین رهگذار پرآشوب
جهان و کار جهان بی ثبات و بی محل است.
حافظ.
- چک بی محل، چک بی اعتبار. که در حساب بانکی آن چک برابر مبلغی که روی ورقۀ چک نوشته شده است پول نباشد.
- حوالۀ بی محل، حواله ای که در نزد محال علیه چیزی از حواله دهنده نباشد. (یادداشت مؤلف).
، نالایق ونامناسب. (ناظم الاطباء) :
ملول مردم و کالوس، بی محل باشد
مکن نگارا این خوی و طبع را بگذار.
ابوالمؤید بلخی.
- بی محل کردن، اعتنانکردن. ناپذیرفتن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
بی جرم. (آنندراج). بی جناه. بی جرم و بی تقصیر. (ناظم الاطباء) :
اگر ما بشوریم بر بی گناه
پسندد کجا داور هور و ماه.
فردوسی.
چرا جنگجوی آمدی با سپاه
چرا کشت خواهی مرا بی گناه.
فردوسی.
هزاران سر مردم بی گناه
بدین گفت تو گشت خواهد تباه.
فردوسی.
گفت (عبدوس) خداوند بر چه جمله فرماید و آنچه غازی با وی گفته بود و گریسته و دست وی گرفته همه بازگفت سلطانرا دل بپیچید عبدوس را گفت این مرد بی گناه است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 236).
مرغ درویش بی گناه مگیر
که بگیرد ترا عقاب عقاب.
ناصرخسرو.
این چهارپایان زبان بسته بی گناهند. (قصص الانبیاء ص 136).
در سر زلف گنهکارت نگر
بی گناهان را روان آویخته.
خاقانی.
کان آهوی بی گناه را دوش
دادم بشک اینت خواب خرگوش.
نظامی.
گرش مانم بدو کارم تباهست
وگرخونش بریزم بی گناهست.
نظامی.
جهان سرای غرور است و دیو نفس هوا
عفی اﷲ آنکه سبکبار و بی گناه برست.
سعدی.
گفتم بنالم از تو بیاران و دوستان
باشد که دست ظلم بداری ز بی گناه.
سعدی.
فروکوفت پیری پسر را بچوب
بگفت ای پدر بی گناهم مکوب.
سعدی.
زردروئی میکشم زان طبع نازک بی گناه.
حافظ.
لغت نامه دهخدا
تصویری از بی گاه
تصویر بی گاه
بی وقت، بی موقع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی توجه
تصویر بی توجه
بی پروا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی جواب
تصویر بی جواب
بی پاسخ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی حواس
تصویر بی حواس
پریشان، بی هوش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی دوام
تصویر بی دوام
زود گذر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی سویه
تصویر بی سویه
بی طرف
فرهنگ واژه فارسی سره
بی موقع، بی وقت، بی هنگام، دیروقت، دیرهنگام، دیر، ناوقت
متضاد: گاه، زود، شبانگاه، غروب هنگام
متضاد: پگاه زود، گاه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بی تقصیر، مبرا، بی گنه، معصوم
متضاد: گناهکار، بزهکار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بی گناه
تصویر بی گناه
البريء
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بی گناه
تصویر بی گناه
Blameless, Blamelessly, Guiltless, Innocent
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی گناه
تصویر بی گناه
innocent, sans reproche
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بی گناه
تصویر بی گناه
inocente, sin culpa
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بی گناه
تصویر بی گناه
невиновный , без вины , невинный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی گناه
تصویر بی گناه
unschuldig, schuldlos
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بی گناه
تصویر بی گناه
невинний , без вини , невинний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بی گناه
تصویر بی گناه
niewinny, bez winy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بی گناه
تصویر بی گناه
无辜的 , 无辜地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بی گناه
تصویر بی گناه
inocente, sem culpa
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بی گناه
تصویر بی گناه
بے گناہ , بے گناہ , بے گناہ , بے گناہ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بی گناه
تصویر بی گناه
নির্দোষ , নির্দোষভাবে , নির্দোষ , নির্দোষ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بی گناه
تصویر بی گناه
asiye na hatia, kwa njia isiyo na hatia, msafi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بی گناه
تصویر بی گناه
suçsuz, suçsuz bir şekilde, masum
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بی گناه
تصویر بی گناه
무죄의 , 무죄로 , 무죄의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بی گناه
تصویر بی گناه
無実の , 無罪で , 無罪の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بی گناه
تصویر بی گناه
innocente, senza colpa
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بی گناه
تصویر بی گناه
निर्दोष , निर्दोष तरीके से , निर्दोष
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بی گناه
تصویر بی گناه
tidak bersalah, tanpa kesalahan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بی گناه
تصویر بی گناه
ไร้ความผิด , อย่างไร้ความผิด , ไม่มีความผิด , บริสุทธิ์
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بی گناه
تصویر بی گناه
onschuldig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بی گناه
تصویر بی گناه
חף מפשע , בצורה חפות , חף מפשע , תמים
دیکشنری فارسی به عبری